#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادتنه تنها دوست، دشمن فکر حفظ احترامش بودکسی که آیهی تطهیر بخشی از مقامش بودتمام سهمش از دنیای ما شد گوشهی زندانهمان آقا که سرتاسر همه عالم به نامش بودچنان با دشمنان خود هوای مهربانی داشتکه زندانبان او یکعمر دربند مرامش بوددلش میخواست تا روز ابد میماند با آنهاکه دنیا بیشتر در جمع محرومان بهکامش بوداگرچه قدر او را مردم دنیا ندانستندولی در عرش، تسبیح ملائک ذکر نامش بودبه هر زندان که میبردند آقای غریبان رادل هر شیعه مانند کبوتر روی بامش بودبرای دیدن آقا نه تنها سوخت جان ماکه حتی کعبه هم مشتاق دیدار امامش بودعبادت بود کارش در تمام روزها و شبهاولیکن گریه قوتِ غالبِ هر صبحوشامش بودچرا باید إبا میکرد از عمّال عباسی؟کسی که قلب حیواناتِ وحشی نیز رامش بودحَسَن، فرقی ندارد مجتبی یا عسکری باشدکه تنها ماندن و بییاوری ارث مدامش بودعطش بالا گرفت و زهر آخر کار خود را کرددر آن لحظه فقط ذکر مصیبت در کلامش بود؛خدایا مادر مظلومهام را بیهوا کشتندیکی ای کاش از آنها بپرسد که؛ "چرا کشتند؟"✍ #مجتبی_خرسندی, ...ادامه مطلب