عید سعید غدیر خم

ساخت وبلاگ

در مدح و غدیریه حضرت امیرالمومنین علیه السلام گریز به حضرت علی اصغر علیه السلام -(آفرینش را سبب محبوب بی همتا علیست)
۷
دنبال کردن این شاعر
۸۷۸
 
آفرینش را سبب محبوب بی همتا علیست
مظهر صنع خدا مشتق از اعلا علیست

من کجا و مدح آن محبوب بی همتا کجا؟
مادحش حق است و ممدوح حق یکتا علیست

در غدیر خمّ جبریل آمد از گردون فرود
گفت بر طاها مقام نصب را دارا علیست

حق درودت میفرستد گوید ای محبوب من
هان که تکمیل رسالت را وصایت با علیست

آنچه از داور رسیده بر تو در شأن علی
بازگو تا فاش گردد شافع عقبی علیست

علم موسی نزد علم خضر از دریا نمی
علم خضر و علم موسی قطره و دریا علیست

هر که را اولی بنفسی انت هر آنکو مومن است
مال و جانش را دو صد بار از خودش اولی علیست

احمد مرسل گرفت از بازوان مرتضی
برد بالا و بگفت این شوهر زهرا علیست

من که مولای شمایم از شما اولی بنفس
جانشین من علی و بر شما مولا علیست

آیۀ الیوم نازل شد پی اکمال دین
آری آری دین یزدانرا کمال افزا علیست

پور طاها نیز اندر کربلا چون مصطفی
برد بالا کودکی در دست دید اعدا علیست

گفت کای قوم جفاجو این رضیع تشنه لب
نوگلی از گلستان حضرت طاها علیست

شیر در پستان ندارد مادرش از تشنگی
در خیامم حشر بر پا و از آن ایما علیست

ای «حسینی» در حقیقت سر نمیارد فرود
تاج و تخت خسروی را هر که را مولا علیست

سبک
 استاد کریمخانی

پنج شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۴۵ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور  
شاعر:
سعدی زمان سیدرضا حسینی

ن می‌کردم)
۷
دنبال کردن این شاعر
۲۶۱۹
  ۵
قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردم
قصه زیباتر از آن شد که گمان می‌کردم

برکه‌ای رود شد و موج شد و دریا شد
با جهاز شتران کوه اُحُد برپا شد

و از آن آینه با آینه بالا می‌رفت
دست در دست خودش یک‌تنه بالا می‌رفت

تا که بعثت به تکامل برسد آهسته
پیش چشم همه از دامنه بالا می‌رفت

تا شهادت بدهد عشق ولی الله است
پله در پله از آن مأذنه بالا می‌رفت

پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا می‌رفت

گفت: این‌بار به پایان سفر می‌گویم
بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی‌ست
کهکشان‌ها نخی از وصلۀ نعلین علی‌ست

گفت ساقیِ من این مرد و سبویم دستش
بگذارید که یک شمه بگویم؛ دستش ـ

هر چه در عالم بالاست تصرف کرده
شب معراج به من سیب تعارف کرده

گفتنی‌ها همگی گفته شد آنجا اما
واژه در واژه شنیدند صدا را اما

سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد

می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام...

چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۴۵ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور  
شاعر:
سید حمید رضا برقعی

زنان شاهنامه...
ما را در سایت زنان شاهنامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tarvatazeh بازدید : 87 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 18:41